تو را دوست می دارم
به سان کودکی
که آغوش گشوده ی مادر را!
شمع بی شعله ای
که جرقه را!
نرگسی
که آینه ی بی زنگار چشمه را!
تو را دوست می دارم
به سان تندیس میدانی بزرگ،
که نشستن گنجشک کوچکی را بر شانه اش
و محکومی
که سپیده ی انجام را!
تو را دوست می دارم!
به سان کارگری
که استواری روز را،
تا در سایه ی دیوار دست ساز خویش
قیلوله کند!
یغما گلرویی